عشق یعنی سالها تنها زیر خاک


خسته ام از اين كوير، اين كوير كور و پير
اين هبوط بي دليل، اين سقوط ناگزير
آسمان بي هدف، بادهاي بي طرف
ابرهاي سر به راه، بيدهاي سر به زير
اي نظاره ي شگفت، اي نگاه ناگهان!
اي هماره در نظر، اي هنوز بي نظير!
آيه آيه ات صريح، سوره سوره ات فصيح
مثل خطي از هبوط مثل سطري از كوير
مثل شعر ناگهان، مثل گريه بي امان
مثل لحظه هاي وحي، اجتناب ناپذير
اي مسافر غريب، در ديار خويشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همين مسير!
از كوير سوت و كور، تا مرا صدا زدي
ديدمت ولي چه دور! ديدمت ولي چه دير!
اين تويي در آن طرف ، پشت ميله ها رها
اين منم در اين طرف، پشت ميله ها اسير
دست خسته ي مرا، مثل كودكي بگير
با خودت ببر، خسته ام از اين كوير!

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

گفتم: دستان امروز ما گره ای ست کور برای کلاف مبهم فرداهای مبادا...

گفتی: عشق را فرصت پرواز نیست جز در آغوش گشوده‌ی فاصله ها.

گفتم: موج اشک تو مرا چون قایق کاغذی در تلاطم خود شکست...

گفتی: بشکن غرور را و مغرور باش به این شکستن!

گفتم: چه کنم که آبگینه‌ی قلب من شکستنی ترست از شبنم صبح!؟...

گفتی: آینه ها را در برابر هم باید نهاد و ابدیتی جاوید باید ساخت.

گفتم: دوش دست در دست مهتاب کردم و در میانه ی باغ عمر ، گریه کنان رقصیدم...

گفتی: لبخند سربی ماه نیز تنهایی را با دستان تنهای ما قسمت کرده.

گفتم : رؤیای سرخ بوسه ات هر شب مرا تا عمق مخمل خواب و خاموشی می برد...

گفتی: سپیدی بستر عشق، گواه رنگ سکوت.

گفتم: چه عاشقانه دوستت دارم، ای تو نغمه پرداز شور غزل های دفترم!...

گفتی: روزهاست که به دنبال بزرگ ترین عددم تا مروارید های «دوستت دارم» را در آن توان کنم و تا همیشه گوشوارت سازم.

گفتم: افسوس از این همه ناتوانی علم، چرا که خداوندگاران ریاضی هم در برابر شکوه عشق زانو زدند!... گفتی: تنها ناممکن، ناممکن است.
آنگاه گفتیم:  یکدگر را دوست می داریم تا بینهایت ...

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: شنبه 23 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

چشمان ناز تو


چشمان ناز تو ، قلب مهربان تو، هر چه فکرش را میکنم محال است زندگی بدون تو


چه عادت کرده باشم به تو ، چه دوستت داشته باشم ، قلب عاشقم میگوید ، این زندگی عاشقانه

را مدیونم به تو


روزی آمدی و مرا از حال و هوای تنهایی بیرون آوردی


عاشقم کردی با مهر و محبت هایت، با قلب مهربانت


دیوانه ام کردی با آن چشمهای نازت


چه ناز است چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست


تا لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم ، تا غرق شوم درون چشمهایت تا


بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت


تا بگویم درد دلهایت را برایت ، منی که بی خبر نیستم از آن دل مهربانت


صدای دلنشین تو ، خیره شده ام به چشمهای زیبای تو، تو نیز عاشقانه نگاه میکنی به چهره

عاشق من ، لبخندت مرا دیوانه تر میکند، عزیزم بیشتر از این تو را ببینم به رویا نبودن این

رویای زیبا شک میکنم ، میترسم که خواب باشم ، میترسم که در خواب عاشقت شده باشم

، میترسم که رویا را با حقیقت اشتباه گرفته باشم!


تو نیز مانند من به انتظار باریدن بارانی ، یا باز هم اشک میریزی از اینکه دیدارمان به سر

رسیده  و تا فردا مرا نمیبینی


چگونه سر کنم شب را تا فردا ،نمیدانم حقیقت عشق تو را باور کنم یا آن رویا!


نمیدانم چگونه قلبم را راضی کنم که خواب نیست تو را داشتن را


ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را


چشمان ناز تو مرا دلتنگ کرده، گرفتن دستهایت بی قرارم کرده ،دیگر چگونه بگویم که بودن

تو ،مرا بدجور عاشق کرده


حتی اگر با تو بودن رویا باشد ، می مانم تا ابد در همین رویا ، به خیال تو ، به خیال داشتن

فرشته ای مثل تو ، به همین خیال رویایی زندگی میکنم


نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

تک دختری که چشم تو را دوست داشت مرد

در آبی نگاه تو معنا نداشت مرد

در انتظار پنجره ها را شکسته بود

از این همه دروغ و ریا شکسته بود

در یک غروب سرد زمستان به خواب رفت

از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت

باور نمی کنم که به این سادگی گذشت

از کوچه های خالی مردانگی گذشت

دیدی تمام قصه های ما اشتباه بود

شش دفتر کنار اتاقم سیاه بود

دیگر فریب دست قضا را نمی خورم

گندم به پشت گرمی حوا نمی خورم

فردا کنار خاطره ها بیگانه می شوم

در پیچ و تاب جاده ها دیوانه می شوم

در پیچ خوابها بی تو بی تاب مانده ام

از گرمی نگاه تو شب تاب مانده ام

روزی که بی حضور تو آغاز می کنم

در کوچه های خاطره پرواز می کنم

اشکی که از زلا لی عشقم چکیده است

از چشمای پاک تو بهتر ندیده است

تقدیر من همیشه شکیبایی وفاست

او از ترانه تنهای ام جداست

مردی که من بر سر راهش نشسته ام

بیگانه ای که از تب عشقش شکسته ام دیگر کنار آینه ها پیدا نمی شود

رویا که بی حضور تو زیبا نمی

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

 

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

 

برای بار دوم برایت باز گوید.

 

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

 

اشعاری برایت سرودم

 

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

 

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

 

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

 

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

 

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

 

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

 

چرا این چنین شد/؟چرا؟

 

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 
این چه احساسیه که منو تو مثل همیم

 

 

از همه دنیا جدا ، نه زیادیم نه کمیم

 

 

دارم حست میکنم  لحظه  لحظه با منی

 

 

تو تموم لحظه هام، تو هوام پر می زنی

 

 

دارم حست میکنم توی بیداری و خواب

دل واسه تو میزنه با یه دنیا تب و تاب

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , nabzeeshgh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com