عشق یعنی سالها تنها زیر خاک


 

چشمانم دیگر رنگ و رویی ندارند. چشمانی که از پس سال ها انتظار رنگی جز تاریکی تنهایی را نمی بینند.چشمانم را بسته ام چشمانی که جز تاریکی غروب عشق چیزی را نمی بینند.تا کی چشمانم را به امید دیدن تو باز بگذارم.

شب های تنهایی ام را به امید لحظه ای با تو بودن سپری می کنم. تا کی این بغض شیشه ای را در گلویم حبس کنم.شاید دیگر فرصتیبرای انتظار نمانده.سکوت عشق مرا می خواند.دستانم را به او می سپارم تا شاید دست هایت را در تاریکی عشق به من بسپارد.

دریای عشق روزی از سرازیرشدن اشک های تنهایی من سیراب می شد اما اکنون اشکی برای من نمانده که در راه عشق سرازیر شود.هر شب از پشت پنجره اتاقم به کوچه ای می نگرم که سال هاست چشم انتظار عبور رهگذری از دیار غربت است.
دفتر خاطراتم دیگر برگ هایی برای نوشتن روزهای انتظارم ندارند.شاید دیگر نوبت من رسیده است که درآتش عشق مانند پروانه ای که به دور شمع پر پر می زند بسوزم.نفسی برایم باقی نمانده که کوچه های غربت را یکی یکی گذرانده و به تو برسم.

باید به دنبال راه دیگری بود راهی که ممکن است هیچ وقت به پایان آن نرسم.
سرگذشتم را به یاد آور عشق با من چه کردی که اکنون نایی برای ماندن ندارم.
من از دوراهی تنهایی و تو تنهایی را بر می گزینم و از این مسیر به تو می رسم.چه کوچه های غریبی است که در تنهایی سکوت می گذرانم.اما نوری سیاه مرا به گذراندن کوچه های تنهایی امیدوار می کند.

آیا خواهم توانست این کوچه های غریب را سپری کنم. نمی دانم... شاید نتوانم...

 

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آسمان دیگر برای من ستاره ای ندارد.ستاره هایی که گذشته یکی یکی برای من چشمک می زدند.امروز ستاره من نوری ندارد. هر شب در آسمان می گردم تا شاید ستاره ام را ببینم که چشمک بزند اما دریغ... فقط سیاهی نصیب من می شود.تا کی باید را های آسمان هارا در تاریکی شب به دنبال نوری طی کنم.دیگر خسته شده ام خسته ام از دیدن رد پاهایم که آسمان را برای پیدا کردن ستاره ام سپری کرده اند.

شاید باید در جایی دیگر به دنبالش بگردم. کوچه های غربت را یکی یکی گذرانده ام .چه شب هایی که در تاریکی های غربت به دنبال نوری گذرانده ام اما چشمانم در حسرت دیدن ذره ای نور خشک شده اند. از پنجره اتاقم باران را می نگرم که آهسته آهسته رد پاهایم را که به دنبال روزنه نوری بود با خود می شوید و می برد. دیگر نمی توانم ادامه دهم.

آن قدر مسیر آمدنت را رفته و آمده ام که دیگر توانی برایم نمانده. شاید باد برایم خبری داشته باشد. سال هاست که منتظرم اما نشانی از باد نیست. گویی او راهش را گم گرده در این آسمان بی کران.اما من تا آخرین لحظه ها هم در انتظارش خواهم ماند. دیگر دیر شده است باید راه دیگری را برگزینم که از این تاریکی های غربت بگریزم اما کدامین راه. آیا راهی هم برایم باقی مانده است. نمی دانم...

اما این را خوب می دانم که باید به دنبال ستاره ای گشت که فقط برای خودم چشمک یزند. ستاره هایی که پرنور هستند برای همه چشمک می زنند. اما من ستاره ای را می خواهم که چشمکش فقط برای من باشد... آیا این ستاره را خواهم یافت یا در انتظارش باید سال های سال در انتظار بمانم...ستاره ای که من هم برایش تک ستاره باشم...

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

باران که می‌بارد، میل در آغوش کشیدنت و بوسیدنت افزون می‌شود و شعله‌های سرکش این میل جانم را می‌سوزاند. زیر باران می‌روم و خیره به آسمان آرزو می‌کنم: ای کاش کنارم بودی دلارام من

زیر این باران دوشادوش هم و دست در دست هم... عاشقتر از همیشه، شیداتر و دیوانه‌تر... فارغ از همه بایدها و نبایدهای عالم، فارغ از حس پشیمانی و پریشانی... شاید مست مست، شاید مدهوش و مخمور، شاید...

آری رها... رها از همه بندهای این جسم و این عالم، رها از همه خط قرمزها و تابلوهای ممنوع... رها از هر چه قانون و قاعده و محدوده... تو نیز عاشق‌تر و شیداتر... تو نیز مخمور و مست... اندکی عاشقانه‌تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده‌ام تا بوسه‌ بارانت کند...

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

همه چیز رو به راه است !نگران من نباش ...تنها ،گاهی بغضی می آید.
خاطره ای روی گونه هایم می لغزد چین و چروک های چهره ام را می نوازد و می افتد به دامن دلتنگی هایم !و دلم مثل ماهی بیقرار تشنه ای با اشک ها جان می گیرد ...
نگران من نباش ...همه چیز رو به راهست !گیسوانم بوی زمستان می دهد و دست هایم مثل شاخه های درختان سرمازده خشک و بی حاصل شده اند ...
چشم هایم مثل دو تخته سنگ که هر لحظه بیم سقوطشان باشد بر صورت استخوانی ام سنگینی می کنند ...ترک خورده ...در آستانه ی ریختنم !
نگران من نباش ...همه چیز رو به راه هست !آنقدر ها هم تنها نیستم !قاصدک ها هنوز گاه و بیگاه خودشان را به پنجره ام می کوبند ...و گنجشک ها به هوای دانه ای سری به خانه ام می زنند ...پیر شده ام ...به اندازه ی هزار سال درد ...خستگی ...

اما نگران من نباش ...قول می دهم زودتر از آخرین باران پاییزی خیال رفتن به سرم نزند ...یا تو زودتر خواهی آمد یا باران
..

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آسمان بی تو سیاه است

ابرها بی تو می گریند

تا به کدامین سحر

 

از پشت پنجره های باران زده

 

چشم به کوچه های غربت

 

که گویی هرگز انتهایی ندارند خیره شوم...

 

                            چشم هایم دیگر رنگ و رویی ندارند

 

کوچه های بی انتهای غربت

 

از انبوه اشک هایم

 

به دریاچه ی آرزوهای گم شده تبدیل شده اند

 

دریاچه ای که پر از آرزوهای غرق شده است...

 

                      تا به کدامین سحر

 

با اشک چشمانم

 

که پر از اندوه جدایی است

 

دریاچه های غربت را سیراب کنم...

 

                      بریده ام از غم سال ها انتظار

 

بریده ام از آوردن خاطراتت

 

فقط با چشمانی بسته و اشک آلود...

 

دیگر ستاره هایم در آسمان آرزوهایم

 

برایم چشمک نمی زنند

 

گویی آنها نیز از پس سال ها انتظار

 

به خوابی ابدی فرو رفته اند...

 

                      دیگر بس است...بیا ستاره شب های من...

دست هایت را به من بسپار...

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


 

عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه

عشق یعنی ... همون سلام اول.

عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.

عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.

عشق یعنی ... به هزار زبون بهش بگی دوستت دارم .

عشق یعنی ... انفجار احساسات.

عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری. 

عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.

عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.

عشق یعنی ... ترو ببخشه و یه فرست دیگه بهت بده. 

عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم

عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که مواظب هیکلت باشه

عشق یعنی ... مایه قوت قلب

عشق یعنی ... شادی و نشاط

عشق یعنی ... کسی که دلتو می بره 

عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری.

عشق یعنی ... غذا رو شریکی خوردن. 

عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.

عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.

عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.

عشق یعنی ... هر روز به بهونه ای جشن گرفتن. 

عشق یعنی ... در موفقیت هم شریک بودن.

عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره.

عشق یعنی ... عکس عشقت یه جایی جلوی شماته.

عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.

عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمی زنه.

عشق یعنی ... وحشتی از بودن با اون نداری. 

عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.

عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.

عشق یعنی ... یه کیک خونگی برای روز تولدش.

عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.

عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.

عشق یعنی ... گرفتن یه پرستار برای بچه .

عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.

عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.

عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.

عشق یعنی ... با هم تاب خوردن. 

عشق یعنی ... چیزی که کمک می کنه تا دل شکسته رو دوباره درمون کنی.

عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.

عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.

عشق یعنی ... یکی همیشه با یه کادو و هدیه کوچولو بیاد. 

عشق یعنی ... بعضی وقتا بی حوصله شدن.

عشق یعنی ... روی هم اسمای قشنگ گذاشتن.

عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای روی زمین می کنه.

عشق یعنی ... اولین کسی که زنگ میزنه ببینه تو رسیدی خونه یا نه.

عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو خاموش کردن و با هم به گشت و گذار رفتن.

عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.

عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها. 

عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه.

عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته.

عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره. 

عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها.

عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم

عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها. 

عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا کنید.

عشق یعنی ... برای تولدش درست همون چیزی رو که دوست داره بهش هدیه بدی.

 عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه گنج نگهش داره.

عشق یعنی ... به اون نشون بدی که واقعا درکش می کنی. 

عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم خوب گوش کنید.

عشق یعنی ... وقتی باهاش قرار داری حسابی به خودت برسی.

عشق یعنی ... مثل توی قصه ها رمانتیک بودن. 

عشق یعنی ...  براش یه نامهء رمانتیک بفرستی.

عشق یعنی ... بعضی وقتا دل همدیگه رو شکستن.

عشق یعنی ... احساس کنی که همهء دور و برت روعشق گرفته.

عشق یعنی ... چیزی که از کلمات قویتره.

عشق یعنی ... روی دریای خوشبختی شناور بودن. 

عشق یعنی ... بعضی وقتا جز ماه غمزده همدمی نداشته باشی.

عشق یعنی ... جادوش کنی.

عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که لحظات قشنگ زندگیت رو باهاش شریک بشی.

عشق یعنی ... وقتی توی دنیا هیچ چیز جز خودتون دو تا اهمیت نداره.

عشق یعنی ... دو چهره خندون.

عشق یعنی ... یه بازی که تمومی نداره.

عشق یعنی ... چیزی مثل برنده شدن توی بازی.

عشق یعنی ... وقتی شب مهتاب برات شعر می خونه.

عشق یعنی ... احساس کنی پاهات رو زمین بند نیست. 

عشق یعنی ... به جای اینکه بره ها رو بشماری آنقدر به اون فکر کنی تا خوابت ببره.

عشق یعنی ... حرفشو باور کنی.

عشق یعنی ... تو گوش هم زمزمه کردن.

 

 

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مرگ من روزی فراخواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور.در زمستانی غبار الود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فراخواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها.روز پوچی همچو روزان دگر.سایه ی امروز و دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تر.گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد برد

خاک میخواند مرا.مردم به خویش میرسند از ره که در خاکم نهند

آه....

شاید عاشقانم نیمه شب گل بروی گور غمناکم نهند

چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند

بی تو و دور از ضربه های قلب تو قلب من میپرسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند بر راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ....

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق در لحظه پدید می آید اما دوست داشتن در امتداد زمان.

عشق معیارها را در هم میریزد ولی دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود.

عشق ویران کردن خویش است اما دوست داشتن ساختنی عظیم.

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد اما دوست داشتن از شناختن سرچشمه میگیرد.

عشق قانون نمی شناسداما دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین طبیعی است.

عشق فوران می کند چون آتش اما دوست داشتن جاری می شود چون رودخانه.

پس دوستت دارم....

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


اشکی برای شوق

 

 

شوقی برای درس

 

 

درسی برای میز

 

 

میزی برای کار

 

 

کاری برای نان

 

 

نانی برای تخت

 

 

تختی برای خواب

 

 

خوابی برای مرگ

 

 

مرگی برای سنگ

 

 

سنگی برای یاد

 

یادی برای اشک . . .

 

 

این است مفهوم زندگی....

 

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چكامه نيستند
تا به رشته ي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
دردهاي من
گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي كه چين پوستينشان
مردمي كه رنگ روي آستينشان
مردمي كه نامهايشان
جلد كهنه ي شناسنامه هايشان
درد مي كند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظه هاي ساده ي سرودنم
درد مي كند
انحناي روح من
شانه هاي خسته ي غرور من
تكيه گاه بي پناهي دلم شكسته است
كتف گريه هاي بي بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

 

قیصر امین پور

نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , nabzeeshgh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com